از بدو ظهور تاکنون Lean Startup جایگاه خود را به عنوان موفق ترین متدولوژی راهاندازی و مدیریت استارتاپ ها محکم کرده است؛ اما آیا پیادهسازی استارتاپ ناب آسان است!؟
متن زیر ترجمه نوشته گیف کانستبل در این باره است. (اینجا)
وقتی Lean Startup تازه آمده بود با دو واکنش نادرست مواجه شد:
– این نقشه راهی است برای تضمین موفقیت.
– روشن است ولی ما همین الان هم، این کار کار را میکنیم.
به هر حال، ناب اینها نیست:
– پرسیدن از مشتریان که چه میخواهند (یا اینکه آیا فکر میکنند که ایده شما عالی است)
– خیلی ساده اسم هر محصول خود را MVP بگذارید
– هر ۱۰ دقیقه ایدهای جدید را امتحان کنید.
– ارزان انجام دادن کارها
خب پس خود من درباره ناب چگونه فکر میکنم، به ویژه در مرحله آغازین؟
– کسب و کار خود را به صورت مجموعهای از فرضیات شکل میدهید.
– از ساختمان (و کله خود) بیرون میزنید.
– ایده خود را با جدیت به چالش میکشید.
– سبکترین و سریعترین راه را برای ایجاد اعتماد به ایده خود پیدا میکنید.
– به یادگیری معتبر اولویت بالاتری از محصول و رشد میدهید.
– تکرارهای سریعی را اجرا میکنید که به اعتبارسنجی (validation) ختم میشوند نه به پذیرش
– پیشرفت خود را میسنجید و آن دادهها را در تصمیمهای خود وارد میکنید.
همه اینها تاکتیکهایی هستند برای ریسکزدایی از نوآوری بلندپروازانه شما با بالاترین بازده.
پس چرا انجام آن اینقدر سخت است؟
۱. سختیهای جدا کردن مسایل شخصیتی
ایجاد توازن در دامنه تحریف واقعیت با پرسشهای بیطرفانه واقعا سخت است. شما چندین هزار کیلو اعتماد به نفس نیاز دارید تا هم تیمیها و سرمایه را جذب کنید، و حالا به نحوی نیاز دارید تا بسیار فروتن باشید و خود را با شور و نشاط به چالش بطلبید.
۲. رویاهایم را از من نگیر
چشم انداز جالب است، و پیشران ما به عنوان پایهگذار و نوآور است. هیچکس دوست ندارد بفهمد که اشتباه میکند. ذات انسان است که خبرهای بد را نپذیرد و وقتیکه با خوشحالی در برج عاج محصولی را طراحی کرده و میسازید، چشم انداز شما ٪۱۰۰ درست میشود، مشتریان شما ٪۱۰۰ خوشحال هستند (برای اینکه اصلا وجود ندارند) و پتانسیل کسب و کار شما خدشه ناپذیر است. با این وجود هم، گاهی ممکن است از سوی سرمایهگذاران بالاتر ارزش گذاری شوید وقتی که هنوز واقعا به بازار نزدهاید (البته معمولا کارآفرینانی که استارتاپ قبلی خود را با موفقیت فروختهاند میتوانند چنین کاری کنند.)
و البته با رویای اینکه استیو جابز هستید، میخواهید فقط به تخیلات خود گوش کنید. (بدون توجه به اینکه جابز چه میزان باورنکردنی از منابع و نیروها را بر سر یک مساله میریخت)
۳. من در حوزه خودم متخصص هستم
متخصصان میتوانند برای استارتاپ مضر باشند. متاسفانه، بسیاری از خبرگان تجربه و دانش خود را به عنوان واقعیتی اثبات شده میبینند نه فرضیه. هنگامیکه شما نوآوری میکنید، باید آنچه که میدانید را زیر سوال ببرید چرا که دارید چیز جدیدی خلق میکنید با همه ویژگیهای خاص نوآوری.
سخت است که بپذیرید تخصص شما مسئولیت است. چیز حیاتی که باید به خاطر داشته باشید این است که نوآوری کردن یعنی شما در حال حدس زدن هستید.
۴. ناب ربطی به جذب سرمایه و رشد ندارد
صنعت ما جذب سرمایه را زیادی بزرگ کرده است. جذب سرمایه موفقیت تلقی میشود و دست کم برای مدتی کارآفرین را به ستاره راک تبدیل میکند.
این کار میتواند برای استارتاپ خوب باشدیا بد، بستگی به این دارد که آن را تقویت کند یا که به بیراهه ببرد. نکته کلیدی که باید یادمان باشد این است که جذب سرمایه به استارتاپ اکسیژن لازم را میدهد ولی با موفقیت یکی نیست.
سرمایهگذاران دوست دارند رشد را ببینند، ولی اغلب درباره پایدار یا معنادار بودن آن چیزی نمیپرسند. انضباط ناب از سوی شرکتهایی که تلاش میکنند رشد بسازند پس زده میشود، به جای آنکه با استفاده از ناب روی پیشرفت پایهای، سنجههای غیر بیهوده و موفقیت پایدار تمرکز کنند.
۵. قاطی کردن با ساخت محصول
بسیاری اوقات از کارآفرینان خواسته میشود که «این چیز لعنتی را بساز»، اما ناب به یادگیری ارزش بیشتری از محصول میدهد.
طبیعی است که تشنه چشمانداز، راهحل تان و سریع شناخته شدن باشید. از بسیاری جهات، ناب میگوید «صبور باش، گامبه گام جلو برو، واقع بین باش». صبور بودن سخت است. و برای برنامهساز نرمافزار، بیرون دادن محصول همچون پیشرفت است ولی همه ما باید به خاطر داشته باشیم که اینچنین نیست.
این مورد شماره ۵ برای من از همه خطرناکتر است چراکه من ذاتا «سازنده» هستم. عاشق طراحی و ساخت چیزها هستم. جالب است که اول بسازیم و بعد ببینیم که چه میشود. البته، هر چه چشماندازتان بزرگتر باشید بیشتر وسوسه میشوید که بسازید. استارتاپ ناب برای این کار روشهای سودمندی را ارایه میکند.
۶. ترس از پس زده شدن
دنیای استارتاپها گرایش دارد به داستانهای موفقیت. ولی سرزمین استارتاپها مانند کوه یخی است و همانقدر خطرناک. ما موفقیتهای اندکی که از آب بیرون زده را میبینیم و تلاش میکنیم کارها و استقامت آنها را کپی کنیم. حجم انبوهی از استارتاپهای شکست خوردهای را که به خاطر پافشاری و چشم اندازشان شکست خوردهاند و زیر آب هستند را نادیده میگیریم.
بیشتر افراد توسط فلسفه «همه چیز یا هیچ چیز» در طراحی محصول از پا در میآیند. به بیان دیگر، چرا خودمان را برای تست چیزی که نیمهساز است و محتملا شکست خواهد خورد به زحمت بیندازیم؟ پاسخ این است که به این خاطر که میتوانید یاد بگیرید.
دومین چیزی که باید یادمان باشد این است که اگر میخواهید که همه قطعات پازل به درستی در جای خود قرار بگیرند تا سپس به موفقیت برسید، آنگاه تمام چیزهای عجیبوغریب در مقابل (بر علیه) شما صف میکشند. (حتی بیشتر از حالت عادی)
۷. آشفته است
استارتاپ ناب از روشهای روش-علمی بهره میبرد ولی کامل نیست. متغییرها را به سختی میتوان ایزوله نمود. دادههای نتیجه روشن نیستند. اندازه نمونهها کوچک است. آسان است که بگوییم «اگر قرار است از داوری و حس خودم بهره ببرم، پس جرا خودم را به زحمت بیندازم و همه این چیزها را تست کنم»
۸. راحت نیست
با ناب، شما خودتان، ایدهتان و اعتبارتان را در معرض دیگران قرار میدهید. شما خودتان را جلو چشم مشتریانی قرار میدهید که میدانند ممکن است شکست بخورید. سرانجام اینکه اگر میخواهید دقیق باشید جایی برای پنهان شدن نیست.
۹. کتاب قواعدی وجود ندارد
قاعده شماره یک استارتاپ ناب این است که برای استارتاپ ناب قاعدهای وجود ندارد. هر نوآوری شرایط خاص خود را دارد. اولویت و تاکتیکها بسیار متفاوت میشوند. این است که استارتاپ ناب را برای پذیرش و اجرا سخت میکند.
سخن پایانی
سرآخر اینکه، بسیاری از جنبههای روانشناختی آدمی با اثربخشی و ادامه پذیرش استارتاپ ناب میجنگند، ولی موازنه کننده نیروها ترس از اتلاف وقت و احترام عمیق به سختی استارتاپها هستند. ولی بعضی آدمها باید یکی دوبار چوب این کار را بخورند تا به آن پی ببرند.
یادآوری: کارگاههای آموزشی من برای استارت آپ ها در همین ماه برگزار میشود، برای اطلاع از زمان و برنامه دقیق، اینجا را ببینید.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.
میتوانید توییتهای پارسی من درباره استارتاپها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.